بسم الله الرحمن الرحیم
1-نیاکان پیامبر ص
نیاکان حضرت محمد صلی الله تا نفر بیستم آنان عبارتند از: عبد المطلب، هاشم، عبد مناف، قُصَیّ، کِلاب، مُرّة، کَعب، لُؤِیب، غالب، فِهر، مالک، نَضر، کِنانه، خُزیمة، مُدرکة، الیاس، مُضَر، نِزار، مَعَدّ و عندان.(1)
از میان نیاکان حضرت محمد صلی الله بیشترین اطلاعات را درباره ی «عبد المطلب»، می توان یافت؛ زیرا به عصر اسلام نزدیک بوده است. عبد المطلب شخصیتی محبوب، بخشنده و خردمند و سرور و پناهگاه بی رقیب قریش بود.(2) او فراتر از جامعه ی خویش بود و با آن که عمر طولانی داشت، اما رنگ جامعه ی آلوده ی مکه را به خود نگرفت. آن روز در محیط مکه اعتقاد به معاد، وجود نداشت و یا بسیار کرنگ بود. اما عبد المطلب نه تنها به معاد اعتقاد داشت، بلکه حتی درباره ی کیفر و پاداش روز رستاخیز تاکید می کرد و می گفت: پس از این جهان، جهانی خواهد بود که در آن نیکوکاران و بدکاران به پاداش و کیفر اعمال خود خواهند رسید.( 3)
خاندان حضرت محمد ص خاندان توحید بود. بنا به اعتقاد عموم علمای امامیه، پدر و اجداد پیامبر اسلام ص از عبد الله تا آدم، همه یکتا پرست بودند و در میان آنان یکتا پرست وجود نداشت. از آن حضرت نقل شده که فرمودند:« خداوند پیوسته مرا از صلب های مردان پاک به ارحام زنان پاک منتقل ساخت تا به دنیای شما آورد و هرگز مرا به آلودگی های جاهلیت آلوده نکرد.»(4)
2-تولد
هنگامی که سپاه فیل به فرماندهی ابرهه، فرمانروای حبشه که برای تخریب کعبه، به مکه حمله کرده بود، به صورت خارق العاده و با قدرت نمایی غیبی خداوند شکست خورد؛ این رویداد، دیگر حوادث آن روزگار را تحت الشعاع قرار داد و آن سال مدت ها به عنوان «عام الفیل» مبدا تاریخ قرار گرفت. حضرت محمد ص در همان سال در مکه متولد شد.(5)
این حادثه با توجه به برخی از قراین و شواهد، از جمله هجرت حضرت محمد ص در سال 622 میلادی و نیز وفات آن حضرت که در سال 632 میلادی و در سن 60-63 سالگی رخ داده، در حدود سال 569-570 میلادی بوده است.(6)
3-دوران کودکی و شیرخوارگی
حضرت محمد ص دو ماهه بود که پدرش عبد الله در بازگشت از سفر بازرگانی شام، در شهر یثرب در گذشت و در همان جا به خاک سپرده شد(7) قرآن کریم از یتیمی او چنین یاد کرده است:
آیا پروردگارت تو را یتیم نیافت و پناه داد و تو را گمشده یافت و هدایت کرد، و تو را فقیر یافت و بی نیاز کرد؟
نوزاد آمنه پس از نخستین روز های تولد که از شیر مادر استفاده کرد، مدت کوتاهی ثُوَیبَه-کنیز آزاد شده ی ابولهب- او را شیر داد.(8) آن گاه طبق عادت عرب او را به دایه ای به نام حلیمه ی سعدیه از قبیله ی بنی سعد بن بکر سپردند که در بادیه زندگی می کرد. حلیمه دو سال را شیر داد و تا پنج سالگی نگهداری کرد و سپس به خانواده اش تحویل داد.(9)
4- جوانی حضرت محمد
«حِلف الفضول» که آن را بهترین و ارزشمند ترین پیمان های قریش خوانده اند، میان سران چند تیره از قریش بسته شد.(10) این پیمان از آن جا شکل گرفت که مردی از قبیله ی بنی زُبَید وارد مکه شد و کالایی به عاص بن وائل از تیره ی بنی سهم فروخت. عاص کالا را گرفت، ولی بهای آن را نداد. مرد زبیدی هر چند به وی مراجعه کرد نتیجه نگرفت. در آن روزگاران در جزیره العرب نظام قبیلگی حاکم بود و هر قبیله از منافع افراد خود حمایت می کرد و اگر غریبه ای مورد ظلم واقع می شد، حامی و داد رسی نداشت. مرد زبیدی ناگزیر هنگامی که سران قریش در کنار کعبه گرد آمده بودند، بالای کوه «ابوقُبیس» رفت و با سرودن اشعاری پر سوز و گداز، دادخواهی کرد.
با شنیدن ندای دادخواهی او، با پیشگامی زبیر بن عبد المطلب، بزرگان بنی هاشم، بنی عبد المطلب، بنی زهره، بنی تمیم و بنی حارث، در خانه ی عبد الله بن جُدعان تیمی، گرد آمدند و پیمان بستند که برای یاری و گرفتن حق هر ستمدیده ای همدستان شده، اجازه ندهند در مکه بر احدی ستم شود، چه وابسته به آن ها باشد و چه غریبه. حضرت محمد ص که در آن هنگام بیست سال داشتند، از اعضای این پیمان بود.
شرکت محمد در این پیمان که یک حرکت جوانمردانه و نوعی حمایت از «حقوق بشر» در آن جامعه ی جاهلی بود. او پس از بعثت، از شرکت خود در این پیمان به نیکی یاد می کرد و می فرمود:
در خانه عبد الله بن جدعان در پیمانی شرکت کردم که اگر به جای آن، شتران سرخ مو به من می دادند، آن چنان خوش حال و شاد نمی شدم، و اگر در عصر اسلام نیز مرا به چنان پیمانی دعوت کنند، می پذیرم.(11)
سفر دوم به شام
خدیجه- دختر خُوَیلد- که زنی تجارت پیشه، با شرافت و ثروتمند بود، افرادی را برای بازرگانی می گماشت. وقتی محمد ص به بیست و پنج سالگی رسید،(12) ابو طالب به او گفت: من تهی دست شده ام و روزگار سخت شده است. اکنون کاروانی از قریش رهسپار شام می شود، کاش تو هم نزد خدیجه که مردانی را برای تجارت می فرستد، می رفتی و کار تجارت او را به عهده می گرفتی.
از سوی دیگر، خدیجه از راستگویی، امانت و اخلاق پسندیده ی محمدص آگاهی یافت و در پی او فرستاد که:« اگر تجارت مرا عهده دار شوی بیش از دیگران به تو می پردازم و غلام خویش میسره را نیز رای دستیاریت می فرستم.» حضرت محمد ص این پیشنهاد را پذیرفت.(شواهدی نشان می دهد که کار محمد ص به صورت مضاربه و مشارکت بوده نه حقوق بگیری.)(13)
میسره در این سفر از حضرت محمد ص کراماتی مشاهده کرد که او را به حیرت انداخت. میسره در بازگشت از سفر، کرامات محمد ص و آن چه را مشاهده کرده بود، برای خدیجه بازگو کرد.(14)
5-ازدواج با خدیجه
خدیجه بانویی خردمند، دور اندیش و شرافت مند بود. او در اثر امتیاز اخلاقی که داشت در زمان جاهلیت، «طاهره» و« سید قریش» نامیده می شد.
خدیجه با محمد ص خویشاوند بود و نسب هر دو در قُصّی به هم می رسید. او اطلاعاتی از آینده ی درخشان محمد داشت وعلاقه مند به ازدواج با او بود. خدیجه به محمد ص پیشنهاد ازدواج کرد و محمد با موافقت عموهایش، این پیشنهاد را پذیرفت و در یک جمع خانوادگی ازدواج صورت گرفت. خدیجه نخستین زنی بود که محمد ص با او ازدواج کرد.(15)
6-نصب حجر الاسود
اخلاق و رفتار نیکوی محمد ص، امانت، راستگویی و درستکاری او مردم مکه را شیفته کرده بود و همه او را امین می نامیدند.(16) او چنان در دل مردم جا داشت که از داوری او در مورد نصب «حجر الاسود» استقبال کردند و او با تدبیری خاص، اختلاف آنان را حل کرد.
توضیح اینکه:
هنگامی که محمد 35 ساله بود، در اثر سیلی که از کوه های مکه جاری شد، دیوار های کعبه از چند جا شکست. کعبه تا آن روز سقف نداشت و دیوار هایش کوتاه بود.از این جهت اندوخته های داخل آن حفاظ لازم را نداشت. قریش تصمیم داشت سقفی برای کعبه بسازد، اما موفق به اجرای این تصمیم نشده بود. پس از این حادثه، بزرگان مکه درصدد بر آمدند که کعبه را خراب و بازسازس کنند و سقفی برای کعبه بسازند.
هنگام بازسازی کعبه، میان تیره های قریش بر سر نصب حجر الاسود در جایگاه مورد نظراختلاف بوجود آمد و رقابت ها و تفاخر های قبیله ای بار دیگر زنده شد.هر قبیله می خواست افتخار نصب این سنگ نصیب او گردد. برخی قبایل با فرو بردن دست خویش در طشتی پر از خون، پیمان خون بستند تا نگذارند این افتخار نصیب قبیله ای دیگر شود.
سر انجام با پیشنهاد سالمند ترین مرد قریش، توافق کردند که نخستین کسی که از باب بنی شیبه(یا باب صفا) وارد مسجد الحرام شود، درباره ی نصب حجر الاسود، در میان قبایل داوری کند، ناگاه محمد ص از آن در وارد شد. همه گفتند : این محمد امین است و ما همگی به حکم او راضی هستیم. به دستور امین قریش، پارچه ای آوردند. او پارچه را پهن کرد و حجر الاسود را در میان آن گذاشت و از روسای قبیله خواست که هر کدام گوشه ای از آن را بگیرند و مشترکا سنگ را تا پای دیوار ببرند، چون سنگ را نزدیک دیوار آوردند او با دست خیش آن را در جای اولیه قرار داد.(17) با این تدبیر لطیف، اختلاف میان قبایل حل و از بروز یک جنگ خونین جلوگیری شد.
منابع:
1-طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج2، ص191.
2-حلبی، پیشین، ص6.
3-شکری آلوسی، بلوغ الارب فی معرفه احوال العرب، تصحیح محمد بهجه الاثری، ج1، ص 324.
4-صدوق، پیشین، ص135.
5-کلینی، اصول کافی، ج1، ص 439.
6-علی اکبر فیاض، تاریخ اسلام،ص 62.
7-تهذیب تاریخ دمشق، ج17، ص 282.
8-تاریخ یعقوبی، ج2، ص6.
9-تاریخ یعقوبی، ج2، ص7.
10-ابن سعد، الطبقات الکبری، ج1، ص128.
11-ابن هشام، پیشین، ص 142.
12-ابن سعد، پیشین، ج1، ص 129.
13-الصحیح من سیره النبی الاعظم، ج1، ص 112.
14-مهدی پیشوایی، تاریخ اسلام، قم، معارف، پاییز 1391، ص99.
15- ابن هشام، پیشین، ج1، ص 201.
16-ابن سعدف پیشین، ج1، ص 121.
17-همان، ص 145.
سلام طلاااااااااااااا ،عالی بود…