توضیحات هر عکس در زیر عکس ها نوشته شده
ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه
کودکان میزبان
دوباره از تابلو خوشکلا در بین راه …
بدون توصیف
راهیان کربلا
توضیحات هر عکس در زیر عکس ها نوشته شده
ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه
کودکان میزبان
دوباره از تابلو خوشکلا در بین راه …
بدون توصیف
راهیان کربلا
توضیحات هر عکس در زیر عکس ها نوشته شده.
صبح روز بعد
این عکس خیلی برام جالب بود! از همه ی کشور ها به سمت کربلا
یعنی تمام کشور ها ، به هر زبان و هر نژاد، همه به سوی حسینیم
علم هایی در کنار خیابان نصب کرده بودند که اسم هر ائمه روی یکی از علم ها بود. دقیقا 14 علم.
موکب صاحب الزمان
در موکب صاحب الزمان یا همان موکب جمکران، افرادی زبردست بودند که برای رضای امام حسین کارهایی از قبیل: خوشنویسی، خیاطی، کفاشی و… انجام میدادن. خوشنویسی برای بار اول بود که در این مسیر میدیدم. برای هر فرد یک نوشته مینوشتند.
این هم از استاد خطاطی. واقعا استاد بودند. انواع خط ها رو به صورت استادانه بلد بودند. و امضاشون :
التماس دعای فرج
صبح روز بعد بعد از نماز صبح راه افتادیم.
موکب بزرگ و باشکوه امام رضا علیه السلام در عمود 645. خیلی خوشکل بود خیلی. انگار حس میکردی که دقیقا روبروی گنبد طلا نشستی صحن انقلاب. گوشه ی عکس سمت چپ پایین، حتی سقا خونه هم بود. وقتی موکب های متفاوت با اسم ائمه رو میدیدم این احساس رو میکردم که تمام ائمه در خدمت امام حسین هستند ! تا ساعت 11 صبح پیاده روی کردیم و در موکب امام رضا به خاطر خانواده و احوالشون موندیم. امروز پنج شنبه 27/8/1395 هجری شمسی
موکب امام رضا در عمود 345 . بعد از چند روز دیدن یک دوست. خیلی حس خوبیه یعنی حس عالی ای هست. حالم بهتر شده بود و بعد از گذشتن از چند عمود، به موکب بزرگ و با شکوه امام رضا رسیدیم.
خدام امام رضا که در اون همه شلوغی به زائران خوش آمد گویی میکردند!
این عکس دقیقا روبروی ماکت موکب امام رضا هست.
لبیک گویان به طرف حرمت می آییم.
این تابلو خیلی به نظرم قشنگ و مفهومی میومد. چندین بار تو مسیر از این تابلو زده بودند. حس خوبی به آدم دست میده .
یکی از غذاهای نادر عراق، ماهی هست. و مشخص بود که میزبان ها این ماهی ها رو از راه ای خیلی دور می آوردند. چون ماهی ها خیلی یخ زده بود جوری که داشتن با پتک این یخ ها رو میشکوندن! به هر کدام از این میزبان ها که نگاه می کردم میدیدم واقعا هیچ چیزی از زائران حسینی دریغ نمی کردند!
در این مسیر ، زمان بی معناست… تنها واژه غریب این مسیر زمان بود!
دختر بچه پسر بچه هایی که با ذوقی خاص به زائران خرما میدادند ! از کودکی !! اون دختر بچه ای که سینی رو روی سر خود گذاشته نگاه کنید !
بعد از چند دقیقه ای تعقیب این سوژه ارزش داشت. دومین جمله ی تکان دهنده و زیبا تمام قدم هایم نذر آمدنت
روحانی ای که با گرفتن قرآن روی سر زائران فضا رو معنوی تر میکرد و مردم برای از زیر قرآن رد شدن صف کشیده بودند… یا جبهه افتادم که شهدا با اخلاص و عشق از زیر قرآن رد میشدند… جای شهدا خالی نبود.
کربلا منتظر ماست بیا تا بریم/ جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم شعری که شهدا در جبهه میخواندند. در زمان جنگ، در نزدیکی جبهه، شهدا با این جمله انرژی میگرفتند. و حتی بعضی هاشون کربلا نرفته بودند! میدونی داشتند مسیر رو برای من و دیکران باز میکردند. بفضی شهدا فکر میکردند با تمام شدن عملیات پیش رو کربلا باز میشود اما اون ها خونشون رو دادند اما کربلا ندیدند
گرچه تابلوی ساده ای هست اما این استنباط رو کردم: در مسیر عشق، دور زدن ممنوع.
عمود 245 به شدت حالم بد شد و تمام روز رو در یکی از موکب ها گذروندیم 25/8/1395 هجری شمسی روز سه شنبه
آخرین نظرات