در این مسیر ، زمان بی معناست… تنها واژه غریب این مسیر زمان بود!
دختر بچه پسر بچه هایی که با ذوقی خاص به زائران خرما میدادند ! از کودکی !! اون دختر بچه ای که سینی رو روی سر خود گذاشته نگاه کنید !
بعد از چند دقیقه ای تعقیب این سوژه ارزش داشت. دومین جمله ی تکان دهنده و زیبا تمام قدم هایم نذر آمدنت
روحانی ای که با گرفتن قرآن روی سر زائران فضا رو معنوی تر میکرد و مردم برای از زیر قرآن رد شدن صف کشیده بودند… یا جبهه افتادم که شهدا با اخلاص و عشق از زیر قرآن رد میشدند… جای شهدا خالی نبود.
کربلا منتظر ماست بیا تا بریم/ جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم شعری که شهدا در جبهه میخواندند. در زمان جنگ، در نزدیکی جبهه، شهدا با این جمله انرژی میگرفتند. و حتی بعضی هاشون کربلا نرفته بودند! میدونی داشتند مسیر رو برای من و دیکران باز میکردند. بفضی شهدا فکر میکردند با تمام شدن عملیات پیش رو کربلا باز میشود اما اون ها خونشون رو دادند اما کربلا ندیدند
گرچه تابلوی ساده ای هست اما این استنباط رو کردم: در مسیر عشق، دور زدن ممنوع.
عمود 245 به شدت حالم بد شد و تمام روز رو در یکی از موکب ها گذروندیم 25/8/1395 هجری شمسی روز سه شنبه
آخرین نظرات